ریشه‌های تاریخی دولت در ایران: ادارۀ امور عمومی انعطاف پذیر و چابک

هگل در درس­گفتارهای مشهور 1820، می‌گوید تاریخ با ایران آغاز می‌شود و ایرانیان نخستین قومی بودند که دولت و ملت را به مفهوم مدرن و امروزین آن ایجاد کردند.

 محمدآریانژاد
دانشجوی دکتری مدیریت دولتی

هگل در درس­گفتارهای مشهور 1820، می‌گوید تاریخ با ایران آغاز می‌شود و ایرانیان نخستین قومی بودند که دولت و ملت را به مفهوم مدرن و امروزین آن ایجاد کردند.( سینگر، پیتر: هگل، ترجمة عزت الله فولادوند، انتشارات طرح نو، تهران، چاپ اوّل، 1379 )در آیین ایرانی، یگانگی روح و طبیعت، نخست خود را به پایگاهی بر می‌کشد که در آن جدایی روح از طبیعت محض، آشکار می‌شود در واقع ایرانیان توانستند با تثبیت خاطره تاریخی، حافظه تاریخی خود را بسازند و پس از آن، همواره خود را به عنوان یک ملت کهن تثبیت کنند. در واقع هگل معتقد بود که پیش از تشکیل دولت، زمان در استبداد منجمد شده بود و در استبداد، تاریخ وجود ندارد و به همین سبب، همواره خودآگاهی ملی ایرانیان را مورد ستایش قرار می‌داد. ( مجتهدی، کریم: دربارة هگل و فلسفة او، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1370)«اصل تکامل» با تاریخ ایران آغاز می‌شود. پس آغاز تاریخ جهانی به معنای درست از اینجاست؛ شلینگ، دیگر فیلسوف برجسته معاصر با هگل نیز، ایران را وحدت کثرت‌ها می‌دانست که همواره اقوام مختلف در آن، در ذیل نظام وحدت ملی عمل کرده‌اند. از دیدگاه سیاسی، ایران زادگاه نخستین امپراتوری راستین و حکومتی کامل است که از عناصری ناهمگن فراهم می‌آید. در اینجا نژادی یگانه، مردمان بسیاری را در بر می‌گیرد، ولی این مردمان فردیت خود را در پرتو حاکمیت یگانه، نگاه می‌دارند. این امپراتوری نه همچون امپراتوری چین، «پدرشاهی» است و نه همچون امپراتوری هند، «ایستا و بی‌جنبش»، و نه همچون امپراتوری مغول، «زودگذر» و نه همچون امپراتوری عثمانی بنیادش بر «ستمگری» است. برعکس، در اینجا ملت­های گوناگون در عین آنکه استقلال خود را نگه می‌دارند، به کانون یگانگی‌بخشی وابسته‌اند که می‌تواند آنان را خشنود کند. از این رو امپراتوری ایران، روزگاری دراز و درخشان را پشت سر گذارده است. (ایران، آغاز تاریخ / فردریش هگل، ترجمه دکتر حمید عنایت، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، 27/5/1395)

دولت هخامنشیان پس از اینکه در دوران مادها، تمام سرزمین ایران یکپارچه شد، توانستند با شکست دادن حکومت‌های بابل و لیدی و فینیقیه، علاوه بر گسترش قلمرو سیاسی خود به غرب رود فرات، با شکل دادن به نظام حقوق بشری جدید (منشور حقوق بشر کوروش) و ایجاد نظام پولی مبتنی بر طلا ـ که تا چند دهه پیش به عنوان پرکارکردترین نظام پایه پولی جهان شناخته می‌شد، نظم جدیدی در را در سیستم حکمرانی در جهان ایجاد کنند. گسترش دامنه امپراتوری هخامنشیان به هند در شرق و از شمال به سمت سکاها (جنوب روسیه کنونی) و سپس مصر و یونان، باعث شد تا هخامنشیان علاوه بر آشنایی با تمام فنون حکمرانی ملل عمده در آن زمان، نظام سیاسی انعطاف‌پذیری را ایجاد کردند که نکات برجسته حکمرانی در تمامی این سرزمین‌ها را از آن‌ها آموختند و با سرعت بسیار زیادی با بنیان‌های نظام سیاسی خود تلفیق کردند (گفتگوی ایلنا با پروفسور «ساشا ایبلینگ» استاد پژوهش‌های باستان‌شناسی دپارتمان شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو۱۳۹۸/۰۸/۲۰)

حکمرانی کوروش سرآغاز شیوه حکومتی گردید که در قرن ششم پیش از میلاد به نسبت بدیع و سرشار از مبانی فکری نو پدید بود. در دورانی که حکومت­هایی چون آشور و … با استراتژی و کارکرد ایدئولوژی خشونت ، غارت و تبعید بر مردم حکومت می کردند و اندیشه ای جز قتل و نابودی نداشتند، یا فراعنه در مصر مدعی خدایگانی بودند و مردمان را بردگی می­کشیدند، حکومتی با ساختار ایدئولوژی نوینی پایه­ریزی می­گردد که بر زندگی مسالمت آمیز ، تسامح دینی و احترام به آداب و رسوم اقلیت­ها تاکید می­ورزد لذا با چنین نگرشی در کمتر از بیست سال ، حکومت کوچک پارس­ها در منطقۀ انشان، تبدیل به یک امپراتوری جهانی می­گردد که از دریای مدیترانه و اژه در غرب تا درۀ سند در شرق گسترش پیدا می­کند. در دوره­ای که سیاست تصرف کشورهای دیگر و تبعید دسته جمعی آنها به مناطق دیگر رایج بود که به سیاست امتزاج اقوام معروف است، در این دوران هخامنشیان ایدئولوژی جدیدی را در ساختار سیاسی بنا نهادند که بر پایه آن استراتژی قدرت محلی در کنار نظارت مرکزی بکارگیری گرفته شد و اداره ایالات بر اساس قوانین ، آداب و سنن محلی و ملی انجام می گرفت و پادشاه برای نظارت بر این ایالت­ها از ساتراپ­هایی بهره می­گرفت که از خاندان های بزرگ پارسی انتخاب می شدند (ممشلی، عبدالمطلب، بررسی ساختار سیاسی حکومت هخامنشیان، 1391)

حضور این زنجیرۀ فرمانرانی در مناطق تحت فرمان خویش، حضوری خفیف و ملایم یا به بیان دیگر حداقلی بود. زیرا ایرانی‌ها دریافتند که تنها با مدارا (مدارا به عنوان شاخص تاریخی و تمدنی فرهنگ سیاسی ایران و مفهوم گمشدۀ دوران پسین تاریخ ایران) می‌توانند در مناطق متنوع تحت امرشان توازن ایجاد نمایند. روش مداراگرایانه هخامنشیان این بود که هر منطقه‎ای را آزاد می‌گذاشتند که بر مبنای فرهنگ و ساختار محلی و منطقه­ای خود اداره شود. شیوه حکمرانی هخامنشیان بر پایۀ استثمار ملل تحت حاکمیت خود نبود. آنها از منابع این سرزمین‌ها بهره‌برداری یکسویه نمی‌کردند و هرگز در صدد برنیامدند تا همۀ فرهنگ‌ها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند. با وجود آنکه یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علی‌رغم همبستگی با امپراتوری، مستقیم تحت تاثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات درازمدت قرار نمی‌گرفت

گروهی از اندیشمندان معتقدند، می‌توان نظام‌های پیشامدرن را بر اساس «نظریه نظام جهانی» بررسی کرد. امانوئل والرشتاین، پدیدآورنده «نظریه نظام جهانی» در دهه ۱۹۷۰ است. طبق بینش او، کشورهای جهان به مرکز، شبه پیرامون و پیرامون‌ تقسیم‌بندی می‌شوند. کشورهای مرکز دارنده مهارت بالا و تولید سرمایه‌ محورند و کشورهای پیرامونی دارای مهارت پایین، تولید اندک و کار محورند که مواد خام طبیعی آنها به بهره‌برداری کشورهای مرکز می رسد.

این گروه از نویسندگان بر اساس این نظریه به سیستم امپراتوری هخامنشیان نگاه می‌کنند. به نظر آنها، ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهره‌برداری از اقتصاد پیرامونی‌، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی والرشتاینی قابل توضیح است. آنها مدعی‌اند که اگر امپراتوری هخامنشی را به عنوان یک سیستم اقتصادی و سیاسی در نظر بگیریم که «مبتنی بر یک رابطه‌ای که به لحاظ اقتصادی وابسته است، و دارای رابطه دو طرفه بین مرکز و پیرامون و با مبادله وسیع است، در آن صورت می‌توانیم این امپراتوری را یک نظام جهانی بنامیم.»

نکتۀ مهم این است که با وجود مبنای متفاوت تحلیل این گروه، آنها تاکید می‎کنند که امپراتوری هخامنشیان، برخلاف امپراتوری‌های پیشین خود، بر مبنای سرکوب سیاسی و تخریب اقتصادی مناطق تحت سلطه، عمل نمی‌کرد بلکه مبنای آن، حمایت سیاسی، تولید و توزیع اقتصادی در سراسر قلمروها بود. یک سیستم مالیاتی منطقه‌ای وجود داشت که همزمان به قدرت مرکزی وابسته بود. در این سیستم حکمرانی، مناطق پیرامونی هم از نظر اقتصادی وابسته به مرکز بودند و هم آن را تغذیه می‌کردند.

از نظر ساختار اداری، داریوش بزرگ، بنیانگذار ساختاری است که بنیاد اداره دولتی در جهان امروز است، سیستم استانی کوروش را تکمیل کرد و نظام مالیاتی را تغییر داد. از طرف دیگر، امنیت امپراتوری با استقرار پادگان‌های منطقه‌ای و محلی برقرار می‌شد. این پادگان‌ها فقط به خود شاه پاسخگو بودند. بنابراین خطر طغیان توسط حاکمان محلی دفع می‌شد و شاه مسئول اصلی حمایت از شهروندانش بود. ساختار اداری هخامنشی الهام‌بخش اغلب قدرت‌های پس از خود بود، مانند امپراتوری روم که به طور چشمگیری در دولت‌های مدرن مانند آمریکا ادامه یافت. سیستم مالیاتی هخامنشی، آن را به نظام جهانی نزدیک کرد. دولت به تولیدگران اجازه داد تا سودسازی کنند و در نهایت نوعی خصوصی‌سازی را شکل داد که طبیعتا به تولید بیشتر منجر می‌شد، و در بهبود استاندارد زندگی بازتاب می‌یافت. امپراتوری هخامنشیان ضمن رواداری و انعطافش، اجازه می‌داد بازرگانان برای سود، سفر کنند و چادرنشینان گله­های خود را زیاد و کشاورزان منابع خود را بهینه کنند، تاکید بر اقتصاد خودکفای محلی در سیستم پولی نیز منعکس می‌شد. بنابراین، این موفقیت امپراتوری هخامنشی، از کوروش تا اردشیر اول بیشتر از آنکه ناشی از رویکرد رواداری که هخامنشیان را تبدیل به یک قدرت پایدار در قلمروهایش کرد و تداومش را در فضای سیاسی و دینی منطقه تضمین کرد، مدیون ساختار اجرایی روان آنها بود.